معنی جای باصفا
حل جدول
لغت نامه دهخدا
باصفا. [ص َ] (ص مرکب) پاکیزه. (ناظم الاطباء). || جای پاکیزه.
- آدم باصفا، آنکه درونی پاک و ظاهر و باطن یکی و عقیده ٔ خالص دارد. با حقیقت. پاک ضمیر. پاکدل خوش نیت:
و لیکن تو آن میشمر پارسا
که باطن چو ظاهر ورا باصفاست.
ناصرخسرو.
مردی نورانی قوی باصفا مرا پیش آمد. (انیس الطالبین ص 158).
|| خوش آیند. خوشنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به صفا شود.
خلوت باصفا
خلوت باصفا. [خ َل ْ وَ ت ِ ص َ] (اِخ) نام جایی است در حوالی تفت یزد. (آنندراج):
تا خلوت باصفا نبینی
در تفت روی و جا نبینی
نقشی که بمدعا نشسته
در خلوت باصفا نشسته.
تأثیر (از آنندراج).
آرام جای
آرام جای. (اِ مرکب) جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای.
فردوسی.
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مرح، مسره
واژه پیشنهادی
مینوکده
معادل ابجد
188